دلنوشته های مهرداد اکبری

ساخت وبلاگ
انتظار ندارم همه درتلگرام ،واتساپ و اینستاگرام از "هگل" و "نیچه "وسعدی ومولانا بنویسند.اما وقتی می بینم کسی صفحه ای ساخته و سه، چهار عکس از پای زنی گذاشته و چند صد هزار نفر آن را فالو کرده اند و صدها نفر کامنت گذاشته اند حیرت می کنم!آدمها البته آزاد هستند که عکس های شست پا، لب های اُردکی و دماغ خوکی یا سایر برجستگی های مجاز و غیرمجاز را دنبال کنند.اما وقتی سطح دغدغه تا سرحد مارک شورت بیرون زده پسرها و سیکس پکو سلام به همه تودلیا! پروتزیا! عسیسم دندوناشو لمینت کرده سقوط می کند، می شود پرسید:ما داریم به کجا میریم؟شبی که ترامپ نگفت خلیج فارس، جمعی از مردان هموطن با تمام خاندان مونث زنده و مُرده او وصلت کردند(با ذکر جزییات محل!).به پیج چند نفر از آنها سر زدم، فوق العاده بود.هم عکس عزاداری محرم داشتند،هم فحاشی به عرب سوسمارخور که به ایران آریایی حمله کرد،هم فحش به ایرانِ "خراب شده"،هم پرچم شیر و خورشید و عکس شاه،هم هشتگ سپاهی هستم!لامصب ها روحی با این درجه از تذبذب را از کجا خریده اید؟؟؟؟؟!!!!!!!!این آزادی اندیشه نیست،آشفتگی اندیشه است.جوگیری فصلی است.اعتقاد نداشتن به هیچ چیز و همه چیز!رقصیدن با هر بادی که می وزد.آدم بی تعلق، آدم معلق است.بی ریشه.خطرناک.بیایید یک جا لنگر بیندازیم. + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:59

وقتی يک دوست مشخص فردی، نمی‌تواند همه انتظارات‌مان را از دوستی پاسخ و پوشش دهد، آرزوی ما برای داشتن چنان دوستی گسترش می‌يابد و اين همان است که دريدا به آن《دوستی در راه》يا ساختاری از 《انتظار و آرزو》می‌گويد. از نظر دريدا، همچنان‌که آرزوی وعده‌ی به تعويق افتاده‌ی ظهور مسيح موعود، منتظران را مشتاق‌تر کرده، عدم وجود دوست، آرزوی وجود او را شعله‌ورتر ساخته است. و همين اميد و آرزوی《دوستی در راه》است که شرايط فهم دوستی و امکان ظهور و حضور آن را فراهم می آورد. دريدا در تفسير《تناقض شايان》منسوب به ارسطو تا آنجا پيش می رود که《نشانِ حذفِ》جمله 《آی دوستان من، دوست وجود ندارد》، را نشان ِ تقاضا و دعا تعبير می‌کند: 《آی دوستان من، دوستان من باشيد، من به شما عشق می ورزم، عشق بورزيد به من. من به شما عشق خواهم ورزيد، شما هم بگوئيد که چنين می‌کنيد ، بگذاريد اين وعده را با هم مبادله کنيم.》من از شما می خواهم که 《دوستانی شويم از آن دست که من آرزويش را دارم، که من بدان محتاجم ، که من وعده اش را می دهم.》ارسطو در اخلاق نيکوماخوس می گويد دعا گفتاری است که صدق و کذب درآن راه ندارد. دعا، بيان آرزوهايی است که ما نمی‌توانيم آن را مورد قضاوت قرار دهيم. دعا، خودش را با وضع موجود و با ممکنات هماهنگ نمی‌کند، تمنا می‌کند آنچه که ممکن نيست، ممکن شود روزی. ما می دانيم که دوستان وجود ندارند، که دوست هيچ کجا پيدا نمی‌شود. ولی من دعا می‌کنم شما را، دوستان من که از اين پس به گونه‌ای عمل کنيد که وجود داشته باشيد. شما دوستان من، دوستان من باشيد. شما پيشاپيش دوستان من هستيد، چون من شما را چنين می‌خوانم. من دوست《دوستی》هستم و عاشق عشق. دوستی‌ام را به شما می‌بخشم، برای اينکه هنوز وجود ندارد، برای اينکه دوستی‌ام ماهيتًا هموار دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 3 تاريخ : دوشنبه 10 ارديبهشت 1403 ساعت: 10:59

چه ناگاه می‌رسد اندوه، غم. وقتی هم که می‌رسد بر سر غم‌های پیشین می‌نشیند و جای خوش می‌کند و مفهوم این واژه را انبوه می‌کند. هستیم و بی‌خبریم. غافلیم و نادان از آنچه خواهد آمد و بر سرمان خواهد ریخت. دری گشوده می‌شود به پنهان و کسی قدم آنسوی در می‌گذارد، بی آنکه خود بداند، می‌رود. و اینسوی در، ماندگانی درمانده از ادراک. ثانیه‌ای بیش بین این دو حضور نیست. و ثانیه‌ای بعد دیگر دسترس نیست هر آنچه که بود. صحنه زندگی تکرار است و تکرار. صحنه‌ای که می‌آیند و می‌روند همگان. گذشتگان، اکنونیان و آیندگان. صحنه بجاست و بازیگران صحنه در رفت و آمد پر تکرار. اما آنکه می‌رود دیگر باز نمی‌آید. امان از این رفتن‌های ناگوار… + نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  |  دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 7 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:09

_✍️ دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:09

یک پیاده رو
وسط عصر اردیبهشت می خواهم
که شانه به شانه ات
تمام خیابان ها را پرسه بزنم ....
تو بگویی : « دوستت دارم »
و من قدم به قدم
شهر را به جنون بکشم ..
بی گمان ، مرزهای دیوانگی
از اردیبهشت می گذرد ............

✍️مهرداد اکبری

+ نوشته شده در ساعت توسط مهرداد اکبری  | 

دلنوشته های مهرداد اکبری...
ما را در سایت دلنوشته های مهرداد اکبری دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mehrdadakbari2000a بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 2 ارديبهشت 1403 ساعت: 19:09